در این متن می خواهیم به صورت کاملا علمی و یا توجه به مقالات کار شده در کالج موسیقی برکلی ایالات متحده آمریکا (https://www.berklee.edu) و آموزشگاه موسیقی ویولا کرج (به آدرس https://viola-music.com) بررسی نماییم که ساختارهای مغز بین نوازندگان موسیقی و غیر موسیقیدانان تفاوتی دارد یا خیر.

تفاوت ساختار مغز موسیقی دان ها با افراد عادی

نوازندگان در انجام عملیات‌های جسمی و ذهنی پیچیده مانند ترجمه نمادهای موسیقی بصری ارائه شده به حرکات پیچیده و متوالی انگشتان، بداهه‌پردازی، به خاطر سپردن عبارات طولانی موسیقی و شناسایی آهنگ‌ها بدون استفاده از لحن مرجع مهارت زیادی دارند. نواختن یک آلت موسیقی معمولاً نیاز به ادغام همزمان اطلاعات حسی و حرکتی چندوجهی با مکانیسم‌های بازخورد حسی چندوجهی برای نظارت بر عملکرد دارد. چندین مطالعه رفتاری، عصبی فیزیولوژیکی و تصویربرداری عصبی این حسی-حرکتی استثنایی و بسیار تخصصی این موضوع  را بررسی کرده اند که کسانی که در حال آموختن موسیقی می باشند از حیث  شنوایی، دیداری فضایی، شنیداری فضایی و حافظه مهارت های نوازندگان از کسانی که از موسیقی چیزی نمی دانند و در این زمینه فعالیتی ندارند بسیار قوی تر می باشند. با این وجود، همبستگی های عصبی مهارت های موسیقی به طور کامل درک نشده است، و همچنین ارتباط محکمی بین این مهارت ها و مناطق خاص مغز یا آناتومی مشخصه مغز ایجاد نشده است. چندین مطالعه تصویربرداری عملکردی تفاوت هایی را بین نوازندگان  و غیر نوازندگان از لحاظ انجام وظایف حرکتی، شنوایی یا حسی جسمی نشان داده است.

  به طور مشابه، تفاوت‌های ساختاری مغز بین نوازندگان و غیر موسیقی‌دانان در چند ناحیه حرکتی و شنوایی مغز تعریف و گزارش شده است. با این حال، هیچ مطالعه‌ای در کل فضای مغز برای تفاوت‌های ساختاری بین نوازندگان و غیر موسیقی‌دانان که بتواند ثابت کند که مهارت‌های تخصصی نوازندگان و اصلاح گسترده و طولانی‌مدت این مهارت‌ها  با موسیقی ونواختن آن مرتبط باشد، جستجو نشده است. جستجو برای نشانگرهای تشریحی مهارت های خارق العاده، سال هاست که محققان را مجذوب خود کرده است. بررسی‌های مربوط به کسب مهارت‌های جدید و تغییرات عصبی مرتبط با تسلط بر یک مهارت، نشان‌دهنده یک مدل تجربی است که برای تعیین اینکه آیا نشانگرهای عملکردی و تشریحی مهارت‌های استثنایی در فرد به وجود می آورد یا نه، استفاده می‌شود. یک یافته مشترک در اکثر مطالعات کسب مهارت، بزرگ شدن عملکردی ناحیه نماینده است که زیربنای آن مهارت خاص است. در واقع این مطالعه نشان می دهد هنگامی که فردی در یک مهارت خاص توانایی کسب می کند قسمتی از مغز وی که مربوط به آن توانایی می باشد بزرگتر از افرادی است که فاقد آن توانایی می باشند. با این حال، هنوز مشخص نیست که آیا ادامه تمرین یا تکرار مهارت ها در یک دوره زمانی طولانی می تواند منجر به انواع تغییرات ساختاری یا حتی بزرگ شدن منطقه ای مغز انسان شود که در آزمایشات حیوانی توصیف شده است.

در تحقیق صورت گرفته روی نوازندگان حرفه ای موسیقی، نوازندگان آماتور و غیر موسیقیدانان (کسانی که هرگز موسیقی کار نکرده اند) همبستگی مثبتی را در قسمت هایی از مغز نشان داد.  همبستگی مثبت به این معنی است که حجم ماده خاکستری در نوازندگان حرفه ای بالاترین، در نوازندگان آماتور متوسط و در غیر موسیقیدانان کمترین میزان است. نتایج  این مطالعه الگویی از تفاوت‌ها در توزیع ماده خاکستری بین نوازندگان حرفه‌ای، نوازندگان آماتور و غیر موسیقی‌دانان را نشان می‌دهد که شامل مناطق حرکتی، شنوایی و بصری است.

در این پژوهش نشان داده شده است که نواحی مرتبط با حرکت مانند پیش حرکتی و قشر مخچه نقش مهمی در برنامه ریزی، آماده سازی، اجرا و کنترل حرکات متوالی انگشت دو دستی دارند. علاوه بر این، تغییرات عملکردی در الگوی نمایش حرکت در طول یادگیری حرکتی در این مناطق در موسیقی دانان حرفه ای  نشان داده شده است. موسیقی دانان در طول زندگی موسیقیایی خود،  به علت نوازندگی و استفاده از انگشت و تبدیل حرکان دست به نت های موسیقی به طور مکرر این تبدیل بصری-فضایی به حرکتی را با خواندن نت موسیقی و ترجمه آن به پلان های حرکتی همراه با بازخورد شنیداری همزمان انجام می دهند که به تطبیق الگوهای بصری با برنامه حرکتی کمک می کند. به طور کلی، نتایج مطالعه ما و سایر مطالعات، پیوندهای قوی بین مهارت های تخصصی و ساختارهای خاص مغز ایجاد می کند.  که البته مطمئناً ممکن است که برخی از تفاوت‌های ساختاری به استعداد ذاتی نسبت داده شود. هنگامی که فردی از کودکی به دنبال کسب موسیقی و فراگیری آن می باشد می توان انتظار داشت تاثیرات موسیقی بر ذهن وی بیشتر از کسانی است که موسیقی را در سنین بالاتری آموخته اند. بنابراین تمامی این نتایج روی کودکان تاثیر بیشتری را نشان می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید